چکیده
پس از تک نگاشتههای اصحاب امامان شیعه (ع) و دانشمندان متقدم پس از ایشان در زمینه فهم حدیث، سه گونه تلاش علمی در این راستا صورت گرفت؛ نخست: نگارش شروح علمی بر جوامع روایی که این شیوه بیش از هزار سال ادامه یافت. دوم: تلاشهای فقه الحدیثی با رویکرد معناشناسانه در اثنای برخی از دانشها، همچون: اصول الفقه که به منظور شناخت مصادر تشریع و فهم آنها از جمله احادیث مرتبط با احکام شرعی فرعی شکل گرفت و دیگری: روشمند ساختن فهم حدیث و دانشی متمایز کردن آن که در عصر فعلی صورت پذیرفته و به دانش «فقهالحدیث» موسوم گشته است. از مقوله دوم که تلاشهای فقهالحدیثی در اثناء دانشهای مربوطه باشد، ناگزیر باید از علامه حلی یاد کرد که به مناسبت، در آثار اصولی چندی به مباحث فقهالحدیثی اهتمام اکید داشته است. مقاله حاضر با بهرهگیری از روش توصیفی_ تحلیلی درصدد واکاوی چنین آموزههایی در گونه دوم_ یعنی آثار اصولی بخصوص کتابهای علامه حلی که سرشار از این گونه آموزههاست_ برآمده و دریافته است که در آثار او به اموری همچون: «قرآن»، «سنت قطعیه»، «اجماع» و «عقل» به عنوان منابع قابل اعتماد، و عناصری همچون: «تجوّز»، «مورد صدور» و «نقل بهمعنی» به عنوان قواعد تأثیرگذار در فهم حدیث نگریسته شده، آنسان که «نسخ»، «تقیه» و «تعارض» اموری عارض بر اعتبار دلالت به منظور شناخت حدیث دارای حجیت فعلیه تلقی شدهاند.
کلیدواژهها
موضوعات